
درد ذهنیِ روانکاو: یک دیدگاه شخصی - مانوئلا فلمینگ
درد ذهنی دغدغۀ مشترک روانکاوها در حیات حرفهایشان است. در اینجا، نگارنده با تلفیقِ تجربیاتِ بالینیِ خود با پژوهشهای قبلی سایر روانکاوان دیدگاهی شخصی را در خصوص درد ذهنیِ انتقال یافته از بیمار به تحلیلگر ارائه میدهد. منبعِ اصلیِ درد ذهنی تحلیلگر را که ناشی از کار با بیمار است ضد انتقال میدانند. این نوع درد ذهنی چیزی نیست که تحلیلگر بخواهد از آن اجتناب کند یا آن را نادیده گیرد. برعکس، خودِ تحلیلگر از تحمل این درد منتفع میشود و حتی باید از درد ذهنی حرفهای استقبال کند: در اغلب موارد، درد ذهنی با خود مصالح بالینیِ غنیای را به همراه دارد که وقتی بهدرستی تعبیر شود، به تحلیلگر کمک میکند تا همان محتواهایی را که سابق بر این برای بیمار بدگوار و غیرقابل تحمل بوده در قالبی تبدیلشده که برای بیمار پذیرفتنی و قابل هضم باشد در اختیار او قرار دهد. [در این میان] درد ذهنی تحلیلگر ممکن است در رؤیاهای او سر برآورد؛ چند نمونۀ بالینی از این پدیده ارائه میشود. این نظر ارائه میشود که وقتی تحلیلگر مشغول درمان بیماران مبتلا به آسیبهای روانی است، بهاحتمال زیاد خود تحلیلگر دستخوشِ درد ذهنی میشود و برای روشن ساختن این مدعا، یک مورد بالینی ارائه شده است. سخن نگارنده این است که برای آنکه تحلیلگر بتواند آستانۀ تحمل خود در برابر درد ذهنی حرفهای را در روند درمان افزایش دهد، تلاش و ممارستی مادامالعمر از جانب او مورد انتظار است. در وضعیتهای درد ذهنی، پیش از آنکه تحلیلگر بخواهد تعبیرهای خود را به بیمار ارائه دهد، بهویژه باید بر نیاز به سامانبخشی به آن تعبیرها وقوف کامل داشته باشد. ظرفیت تحلیلگر برای منتقل کردن درد ذهنیاش (یا به قول بایون ، تا ) به بیمار به مؤلفههای مختلفی بستگی دارد، از جمله انعطاف عملکرد ظرف ذهنی او، تبحرش در تبدیل [ذهنیت بیمار] و بهویژه، آستانۀ تحمل او در برابر درد ذهنی.
بیشتر بخوانید ...